Article 9
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدنگفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن گفتم...
View Articleپدر عاشقی بسوزه
من سرم توی کار خودم بود بعد یه روز یه نفرو دیدم اون این شکلی بود ما اوقات خوبی با هم داشتیم من یه کادو مثل این بهش دادم وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم ما تقریبا همه...
View Articleروزگار غریببب
دهقانـــ فداکار پیر شده شنگولـــ منگولــ خودشون شدن گرگ روزگار کوکبـــ حوصله مهمون نداره ... کبرا تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه روباهــ و کلاغــ دستشون تو یه کاسه است ... حسنکــ گوسفنداشو ول کرده رفته تو...
View Articleکاشششششششششش
صدای خش خش برگها عبور آب چند پرنده ی کوچک و رفت و آمد چند عابر این همه دنیای آن نیمکت چوبی بود گاهی کسی رویش می نشست یک عابر شاد که با کودکش می خندید یا آن پیرمرد تنها که با حسرت آه می کشید گاهی تکیه...
View Articleمدادرنگی سفید
همه مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید هیچ کس به اون کار نمیداد همه میگفتند تو به هیچ دردی نمیخوری یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند مداد سفید تا صبح کار کرد ماه کشید مهتاب کشید...
View Articleوجودخدا
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”مشتری پرسید: “چرا؟”آرایشگر گفت:...
View Articleاوفقط یک دختر معمولی بود همین....
حالا که بعد از دو سال همکاری به او نگاه میکنم زیبایی درونش مرا خیره میکند. این همه زیبایی در یک آدم؟ درست یادم هست، دو سال پیش بود. رئیس شرکت، نیاز خود به دو کارمند جدید را اعلام کرده بود و هر روز...
View Articleفقط یک معجزه
سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینهی جراحی پرخرج برادرش را بپردازد....
View Articleویالون
می گویند شاد بنویس..نوشته هایت درد دارند..ومن یادمردی می افتم که با ویالونشگوشه ی خیابان شاد میزداما باچشمهای خیس...
View Article
More Pages to Explore .....